دری کوچک
رو به جهنمی بزرگ باز شده بود
این فیلم یک مستند است
به نام خدا
و آدم
از مردمک کلاغی نگاه می کنیم به قابیل
که می خواهد خاک بریزد روی جنازه ای که
برای تاریخ یک خبر است
می خواهد خاک بریزد روی خبرها
خاک بریزد روی قبرها
خاک بریزد روی قبرستان خانه ها غزه
خاک بریزد توی چشم آدم ها
جنازه اما
نمرده بود
قابیل داشت دست هایش را می تکاند
که خاک ها تکان خوردند و کلاغ پرید
و کلوخ
اولین سلاح هابیل بود
مثل چوب دستی سنوار
کلاغ نزدیک تر رفته بود و داشت
به گردن یحیی نوک می زد
و آدم ها دیدند گردن یحیی چقدر
به گردن آدم حق دارد
دروبین های حسینیه می گویند
تکفیری ها
به هر جایی که می رسند اول لگد می زنند
حسینیه را
آتش زدند
قرآن را مقابل بزرگترین مسجد سوئد
آتش زدند
اما قرآن
این همه راه رفته بود که با فندکی بسوزد؟
دوربین از دست آوینی افتاد
کودک پیراهنش آتش گرفته بودو می دوید
آوینی می دوید دنبال آتش روی مین ها
افتاد
دوربینش اما مستند را ادامه می داد
زوم کرده بود روی پیشانی او
و سعی می کرد صدای شهادتین را بشنود
عینکش
در طاقچه گریه را ادامه می دهد
قرآن را
سر نیزه کردند اما
نیزه گلدسته ای شده بود بلند
آنقدر که می توان فقط
سر مؤذن را ببینیم
کیسه های زر رسیده بود
آدم ها داشتند مسلم را می فروختند
کودکانش را در غزه می فروختند
آوینی نشسته بود جلوی ایلان ماسک
و می پرسید شهید اگر زنده نیست
چرا نامش را فیلتر می کنید؟
آن ها رسیده بودند به روستای ما
با یونیفرم هایی که رویشان
خون بومیان آمریکا و سر سرخ پوست ها
خون برده های آفریقایی
خون جنگ های جهانی چکیده بود
خون آن برده ی سیاه
که جنازه اش را
پرت کردند توی دریا و ماهی شد
آن پسر بومی توی کانادا
که کلاس درس شان را
در یک گور دسته جمعی پیدا کردندو
پرنده شد
آن ها آمده بودند
و سربازانی که مشغول سر به نیست کردن جنازه ها بودند
روی یونیفرم هایشان
خاکستر هیروشیما نشسته بود
ایلان ماسک
می ایستد پشت تریبون
می ایستد پشت ویترین
و یونیفرم مخصوص دلقک های بین المللی را
انتخاب می کند
تفنگ ش را انتخاب می کند
و برای آدم ها
آرزوی موفقیت دارد
کنار غصاب های بین المللی عکس می گیرد
و قول میدهد تا آخرین قطره ی خون شهدا را
از روی زمین پاک کند
قول می دهند خبرها و خبرنگارها را قتل عام کنند
دست می دهند به هم اما
دستشان به شعرهای ما
که روی دیوارها می نویسیم نمی رسد
دستشان به آیه های قرآن نمی رسد
دست هایشان
بریده باد...
دوست دارم
آنقدر بگذرد، تا خاک شوم
با من
پلی بسازند تاریخی...
کنار پایه هایم بایستی، عکس بگیریم
بگذری...
آنقدر از جنگ برنگردم
تا فسیلم را
تو پیدا کنی
نوازشم بدهی با قلم مویت
و سوژه ای بشوم برای دکترای تو...
یک
دو
چند دنده بشمار!
تا به قلبم برسی
که در سینه ی مورچه ها می تپد!...
حالا سرب را بیرون بکش!
دوست ندارم
در پایان نامه ات، دفاع کنی از من
و برای ادامه ی تحصیل
از این خاک بگذری...
خشخاش یا زیتون؟ نفت، یا ...
اصلا چه فرقی می کند
وقتی بوی ماشه می دهند
انشگت های اشاره
و بوی لاشه می دهند
قالب های صابون
در دهان کلاغ های مهاجر
دیگر چه فرقی می کند؟
وقتی قرار است
آخرین کوپه هم
از دنیا جدا شود...
کودکی هستم
در هرات
فلوجه
که همیشه ملخ را با چرخ بال اشتباه می گیرد
انگار زبانم درست نمی چرخد...
هیروشیما
به افغانستان رسید
لکنت گرفت دری و مادری
و جای کابل ماند
بر تن روزهای سخت دبستان...
این لب های ایلاتی
به دهان چه کسانی مزه کرده است؟
که هر غروب گلّه ها
لاغرتر از چرا بر می گردند...
و سرما
سرخ می کند چای سبزها را...
گونه های مادرم
خش
خاش سبزه ایست که
در عزای ایل پنجه می خورد!
و خون
شیره ایست که می ماند
لای ناخن هایش
مثل شیرابه های جامانده
از زباله های اتمی...
نشسته ام
بر سکوهای نفتی
و نگاه می کنم
تلمبه های بورس را
که همه چیز را
بالا می کشند و
ما
پایین می آییم...
نگاه می کنم
شریان های خسته ی سال ها را
که میان این همه آهن
راه به جایی نمی برد
دیگر چه فرقی می کند؟
خشخاش
یا
زیتون؟...
پرچم افتاده
اهتزاز خاموش است
چه کسی می تواند
انکار کندDNA زیتون را؟
و صحه بگذارد
روی این سنگ ها
سید!
ای پرسه ی بی قرار در حوالی دیپلماسی!
عبای تو
کراوات ها را
تا مساحت میز پایین می کشد
بخوان!
تا سنگ ها تو را
به گوشه های از یاد رفته برسانند...
BBC
در حیات خلوت تمدن
امواج مدیترانه را
دست کاری می کند
تا عرب های بادیه
در چای خانه های سنتی شان
پای اخبار بنشینند و جنگ را دنبال کنند!
" ما می میریم
تا عکاس تایمز
جایزه بگیرد"
عکس صلح
از جنگ می گوید
و پرسه
تنها هم بازی خواهرم خواهد بود
در این
خرابه های ساختگی...
پاهای عروسکش را لمس می کند
دختری که لی لی هایش
در میدان مین
دست و پاگیر بود...